عشق است زنده ياد ناصر خان حجازي و استقلال



عليرضا حقيقي با بازگشت دوباره به فوتبال ايران خبرساز شد و طي مدت کوتاهي که در نساجي حضور داشته، توانسته نمايش رضايتبخشي از خود به جا بگذارد و بين هواداران اين تيم نيز محبوب شود. او که چندي پيش با حضور جلوي دوربين مهران مديري به دفاع از کارلوس کي‌روش پرداخته بود، اکنون توضيح مي‌دهد دليل اين موضوع چه بوده است.


 


با تعطيلات ليگ و تمرين در شرايط ويژه چه مي‌کني؟ اصلا تصور اين اوضاع را نمي‌شد به هيچ وجه کرد.
به هر حال شرايط عجيب است و هيچ فوتباليستي در دنيا چنين وضعيتي را تجربه نکرده بود. مساله اي است که بايد همه با آن کنار بياييم چون در سطح دنياست و تنها به کشور و فوتبال ما مربوط نمي‌شود. تجربه خيلي بدي بود و هست و اميدوارم که هر چه زودتر اين ويروس تمام شود تا بتوانيم مانند گذشته فوتبال بازي کنيم. 


 


 اما تمرينات اختصاصي بايد براي گلرها سخت‌تر باشد. بسته بودن بيشتر زمين‌هاي تمريني و نياز به يک همراه و تمرينات ويژه‌‎تر کار را براي آماده سازي گلرها سخت‌تر مي‌کند.
من هم مجبورم که تمرينات اختصاصي انجام بدهم. ما يکسري تمهيدات ديده‌ايم که مي‌توان بدن را در فرم آماده نگه داشت. با هاروت آبراهاميان، مربي دروازه‌بانان نساجي تمرينات خوبي داريم و اميدواريم که هر چه زودتر کرونا تمام شود تا ليگ را استارت بزنيم. درست است که سخت است و در شرايط عادي تمرين و بازي‌ها قرار نداريم اما مسلما اين موضوع براي همه يکسان است و بايد ديد در آينده چه خواهد شد. 


 


براي شروع دوباره ليگ برتر و فوتبال چقدر اميدواري؟ 
بايد نظر همه را ديد. متاسفانه يکسري از تيم‌هاي ما در حال سقوط بودند که طبيعتا دوست دارند ليگ تعطيل شود. بعضي‌ها هم هيچ اتفاقي براي آنها نمي‌افتد و در ميانه جدول هستند که اگر بازي نکنند مشکلي براي‌شان پيش نمي‌آيد چون هزينه کمتري خواهند داشت. اگر فوتبال اروپا را نگاه کنيم مي‌بينيم که اکثرا آنها مانند بارسلونا تمريناتشان را آغاز کرده‌اند و همينطور تيم‌هاي آلماني و انگليسي که تمرين مي‌کنند؛ در آسيا هم کره جنوبي مسابقات را اين هفته شروع کرده است و چين هم در نظر دارد که شروع کند. ما که هميشه علاقه داريم الگوبرداري کنيم و از اروپايي‌ها الگو داشته باشيم پس الان زمان اين کار است. من اصراري به برگزار شدن يا نشدن مسابقات ندارم چون من يک بازيکن هستم اما متاسفانه برخي از مربيان و مديران ما از روي شکم سيري مي‌گويند که مسابقات تعطيل شود و به سراغ فصل بعدي برويم؛ پس تکليف تيم‌هاي ليگ يکي چه مي‌شود؟ تکليف تيم‌ قهرمان چه مي‌شود؟ همينطور تيم‌هايي که مي‌توانند سهميه بگيرند، چه؟ متاسفانه ما همچنان تفکرمان آماتور است و درست است که سلامت جان يک انسان از جام گرفتن و فوتبال مهمتر است اما اگر چنين حرفي مي‌زنم روي صحبتم با مديراني است که هر دقيقه مصاحبه مي‌کنند که با شروع مسابقات مخالف هستند. بايد بگذارند که مسئولان به صورت رسمي تکليف را مشخص کنند همانطور که در آلمان خانم آنگلا مرکل تکليف بوندسليگا را مشخص کرد. در آنجا نه مربي و نه بازيکني صحبت نکردند اما اينجا هر کسي يک تريبوني براي خود دارد تا بخواهند صحبت کنند و نظر بدهند.


 


 



 


 


البته اگر ليگ به طور کامل تعطيل اعلام شود خيلي‌ها هم مخالف قهرماني پرسپوليس هستند. 
شايد همه بگويند چون پرسپوليسي هستم چنين چيزي مي‌گويم. مشخص است اگر بخواهند ليگ ناتمام بماند پرسپوليس بايد قهرمان شود. اختلاف 10 امتيازي با تيم دوم جدول دارد و به سقف جدول چسبيده است. اگر بخواهند ليگ ناتمام بماند بايد تيم‌ قهرمان و تيم‌هايي که سقوط مي‌کنند مشخص شود همانند کاري که فرانسه کرد. به نظرم ما همه خدا را مي‌خواهيم و هم خرما را! جواب اين سوال مشخص است ديگر؛ پرسپوليس اختلاف امتيازي زيادي با تيم دوم جدول دارد و بايد قهرمان شود؛ اين کاملا واضح است و ربطي به رياضيات و مسئله فيثاغورث ندارد.


 


 روي تو برچسب پرسپوليسي بودن خورده و شايد اين حرف را روي تعصب و علاقه بزني.
بحث اينکه پرسپوليسي هستم نيست. اگر مي‌گوييم ليگ تمام شود، بايد قهرمان مشخص شود؛ مانند فرانسه. مگر غير از اين است؟ به غير از معرفي قهرمان هم دو تيم سقوط کردند؛ يکي از آن تيم‌ها هم تيم آميان بود، تيم سامان قدوس. ما مي‌خواهيم ليگ تعطيل شود و هزينه‌ها هم کسر شود اما نه تيمي قهرمان شود، نه سقوط کند و نه صعود! اينطور نمي‌شود و جور در نمي‌آيد. يا ليگ بايد برگزار شود و يا اينکه قهرمان را به هر حال مشخص کنند و بازي‌ها تمام شود. من صرفا نظر شخصي خودم را مي‌گويم و اين تصميم به مراجع بالاتر نياز دارد.



به تيم خودت برگرديم. يک ريسک بزرگ برايت محسوب مي‌شد. اينکه پرسپوليس، تيم ملي و فضاي اروپا را تجربه کني و بعد در نساجي حضور پيدا کني و بخواهي دوباره با همان انرژي کار را دنبال کني. 
به هر حال تصميمي بود که در آن زمان گرفتم و مي‌خواستم به بهترين شکل به اين تيم کمک کنم. البته در کوران مسابقات کرونا آمد. من هميشه گفته‌ام و همه مي‌دانند که از انتخابم فوق العاده راضي هستم و من براي تيم پرسپوليسي بازي مي‌کردم که ميليون‌ها هوادار داشت و در نساجي هم همين است و در مقياس کوچکتر هواداران فوق العاده‌اي دارد. تکرار مي‌کنم که علاقه دارم ليگ دوباره ادامه پيدا کند تا بتوانيم در آخر با هم باشيم و کنار هم لذت ببريم.


 


آينده‌ات در اين تيم به چه شکل خواهد بود آيا با آنها ادامه خواهي داد؟
در اين وضعيت کرونا که نمي‌توان صحبتي کرد. من تا پايان فصل با تيم خوب نساجي قرارداد دارم. بايد ببينيم چه اتفاقي مي‌افتد و اگر خدا بخواهد در زماني که بايد تصميم گيري خواهم کرد. من اينجا هم در کنار هواداران و جوي که وجود داشت لذت بردم. حمايت آنها واقعا فوق العاده است و طبيعي است که هرکس اينجا بازي مي‌کند حس خوبي دارد. چه باشم و چه نباشم آنها گوشه‌اي از قلب مرا به تسخير خودشان درآورده‌اند و بهترين آرزوهايم را براي آنها خواهم داشت. الان هم در صورت شروع دوباره مسابقات تمام تلاشم را خواهم کرد تا در بازي‌هاي باقيمانده به بهترين شکل به نتيجه لازم دست پيدا کنيم و حمايتي که از ما داشته‌اند را جبران کنيم.


 


 



 


 


 اما با توجه به اينکه پرسپوليس گلر از دست داده و تو هم محبوبيت زيادي بين هواداران اين تيم داري، بحث جدي درباره بازگشت تو هم شکل گرفته.
هميشه و بي اغراق گفته‌ام که من پسر پرسپوليسم و اين باشگاه خانه من است. من جزو بازيکناني هم نبودم که ذاتا استقلالي باشم و قرارداد امضا کنم و بگويم که يک پولي مي‌گيريم و بعد از چند بازي اگر بيشتر پيشنهاد شد به تيم ديگر بروم! من واقعا اينطور نبودم و خود هواداران بهترين قاضي هستند. در حال حاضر نمي‌توانم درخصوص بازگشت به پرسپوليس صحبت کنم چون من همچنان تحت قرارداد با باشگاه محترم نساجي هستم. پرسپوليس باشگاه بزرگي است و قطعا هر کسي دوست دارد تجربه پوشيدن پيراهن اين تيم را نصيب خود کند. خدا خيلي دوستم داشت و واقعا نمي‌دانم چطور بايد قدردان آن باشم که در دو مرحله اين سعادت نصيب من شد. همانطور که گفتم پرسپوليس اينقدر بزرگ است که بعضي‌ها که حتي استقلالي بودند هم آمدند و افتخار پوشيدن پيراهن آن نصيب‌شان شد.


 


 چند وقت پيش صحبتي کردي و به حمايت دوباره از کي‌روش پرداختي. چرا هنوز به کي روش علاقه داري؟
صادقانه مي‌گويم. کارلوس کي روش چند بازيکن به فوتبال ايران معرفي کرد؟ چه کسي مانند او نسل خوبي را به فوتبال ما معرفي کرد؟ چه کسي مانند او تيم ملي را با پوست اندازي رو به رو کرد؛ تيمي که در آن مافيا وجود داشت و خيلي‌ها با زد و بند به تيم ملي مي‌‌آمدند! واقعا چه کسي مثل او چه در داخل و خارج از زمين مثل او نظم به تيم ملي داد؟ چه کسي باعث شد که بازيکن ايراني به فوتبال خارج منتقل شود؟ روزهاي اولي که کي روش به فوتبال ايران آمد من و جواد نام فقط لژيونر بوديم. وقتي که او رفت در حال حاضر ما چند لژيونر داريم؟ اگر هر سرمربي در 2014 بود با آن سيستم‌هاي بازي، نمي‌خواهم به مربيان ديگري بي احترامي کنم، مطمئن باشيد ما چندين گل از نيجريه مي‌خورديم چه برسد به آرژانتين که جايگاه جدايي دارد. در 20 هم همينطور. خيلي‌ها مي‌گويند که او پول گرفته است، خب نوش جانش که پول گرفته است. روزي که کارلوس کي روش آمد ما چند زمين تمرين داشتيم؟ ما چند ساختمان مانند پک داشتيم؟ چند دفتر براي پزشکان و اعضاي کادرفني تيم که روي کارشان تمرکز داشته باشند؟ بعضي حرف‌ها واقعا بي انصافي است. ما پيشکسوتان و مربياني داشتيم که مصاحبه‌هايي کردند و حرف‌هايي زدند که درست نبود. بعدا هم مصاحبه کردند و گفتند که اشتباه کردند الان هم بايد با ميکروسکوپ بگردند تا بخواهند امثال کي روش را به فوتبال ايران بياورند. جالب است ما مربي داشتيم که چندين سال در منچستريونايتد همه کاره الکس فرگوسن بود. کسي بود که سرمربي رئال مادريد بود و خيلي از مربياني که با او کل کل مي‌کردند بروند و ببينند که آيا حتي آنها را در تمرينات منچستر يا رئال راه مي‌دهند که فقط تمرين را تماشا کنند يا نه. فکر نکنم کسي مانند کي روش به فوتبال ما بيايد مخصوصا با توجه به وضعيت اقتصادي که فوتبال ما دارد.


 


 



 



شرايط تيم ملي را بعد از انتخاب دراگان اسکوچيچ چطور مي‌بيني؟
هميشه هم گفته‌ام وقتي که کي روش رفت، مربي ايراني خيلي به درد ما مي‌خورد چون شناخت داشت؛ نه آن هم هر سرمربي ايراني؛ مربياني مانند علي دايي يا اميرقلعه نويي فکر مي‌کنم خيلي به درد تيم ملي مي‌خوردند اما به هر حال با هر نظري اسکوچيچ را انتخاب کردند و او اکنون سرمربي است. در هر صورت بايد به او احترام گذاشت و با در اختيار گذاشتن امکانات بايد از او حمايت کرد چون بيشتر از هر شخص ديگري نياز به حمايت دارد. تيم ملي ما در حال حاضر چهار بازي بسيار حساس دارد که خدايي نکرده هر کدام از آنها را از دست بدهيم ديگر بايد جام جهاني را ببوسيم و کنار بگذاريم. بايد فقط حمايت کرد و براي اسکوچيچ آرزوي موفقيت دارم.


 


خب بحث اينجاست که شما و خيلي از بازيکنان کنوني تيم ملي مربيان بزرگي همچون کي‌روش را با آن ديسيپلين ديده‌ايد و شايد حرف شنوي از اسکوچيچ را نتوان از سوي شما تصور کرد. موضوعي که در دوران ويلموتس هم کاملا مشخص بود. اين دردسر نخواهد شد؟
نظمي که تيم ملي نياز دارد را بازيکن بايد خودش داشته باشد و ربطي به سرمربي ندارد اما اگر بحث تيم باشد آن زمان به اسکوچيچ بستگي دارد. من نمي‌توانم راجع به بازيکنان ديگر اظهارنظر کنم اما منِ عليرضا حقيقي با سابقه تجربه فوتبال اروپا مي‌دانم که سرمربي از من چه چيزي مي‌خواهد. فکر مي‌کنم خيلي ديگر از بازيکنان ايران که در اروپا هستند مطمئنا اين طرز تفکر را دارند اما متاسفانه در همه تيم‌ها بازيکناني هستند که کار خودشان را مي‌کنند. اين هم اشکالي ندارد چون اسکوچيچ همين امروز که سرمربي نشده است و تجربه کار کردن در فوتبال ايران را هم دارد و اگر از بازيکني سرپيچي ببيند مي‌تواند با يک خط کوچک روي اسمش همه چيز را تمام کند. اسکوچيچ به نظرم بايد نظم را دوباره چه در داخل و خارج از زمين به تيم ملي تزريق کند چون اصلي‌ترين فاکتور در فوتبال حرفه‌اي همين نظم است.


تينا تبار که در سال 1388 به عنوان يک بازيگر جوان کارش را در سينما آغاز کرد بعد از شش سال کار و انجام 9 فيلم و 4 سريال ناگهان تغيير مسيري اساسي دارد و سر از رسته بوکس درآورد. او آنقدر جدي بوکس را ادامه داد که امروز در رقابت هاي بين المللي شرکت مي کند و قرار است براي يک باشگاه در کشور اسپانيا مبارزه کند:"در حال حاضر در خانه تمرين مي کنم تا اجازه ندهم استقامت بدنم افت کند."
او پيش از اين در کشور ترکيه مبارزه کرده است:" 5 بازي براي ليگ حرفه اي ترکيه براي باشگاه بوکس حرفه اي که براي تيم فنرباغچه در مسابقات شرکت کرده بود مبارزه کردم. من براي اين باشگاه در جاهاي مختلفي مثل اوکراين و ترکيه بازي کردم و در 5 مسابقه برنده شدم."



نمايش خوب در رينگ باعث مي شود که پيشنهادي اروپايي به دستش برسد:" يک مديربرنامه فرانسوي کار من را ديد و از من خواست که با آن ها تمرين کنم. يک ماه با آن ها تمرين کردم و قرارشد به ايران بيايم کارهايم را انجام بدهم و براي يکسال به اسپانيا بروم که متاسفانه شيوع کرونا فعلا مانع از اين سفر شده است. اسپانيا که در وضعيت قرمز است و باشگاه ها هنوز بازنشده اند اما من اينجا درخانه وسايلي مثل کيسه و ميت و . دارم و روز دوبار تمرين مي کنم."




او که در 27 سالگي ورزش بوکس را به شکل حرفه اي شروع کرده است در 33 سالگي هنوز انگيزه زيادي براي ادامه اين ورزش سنگين دارد:" تا وقتي بدنم توانايي داشته باشم از اين ورزش لذت مي برم. خيلي ها به من مي گويند که در 27 سالگي بوکسور شدن کار محالي است. کساني که در اين حرفه هستند معمولا 10-15 سال کار مي مي کنند و از آماتور شروع کرده و بالا مي آيند و به قهرماني مي رسند. براي خود من مبارزه و تمرين دو داستان جدا هستند. هر مبارزه که انجام مي دهم آنقدر تجربه به دست مي آورم که انگار يک آدم ديگري هستم. چشمهايم باز مي شود. همزمان بايد تاکتيک را هم به تکنيک در مبارزه اضافه کنم ."




اما اينکه چطور يک بازيگر چنين مسيري را انتخاب مي کند نيز مي تواند جالب توجه باشد:" 5 سال پيش قراربود نقش دختر رزمي کار را بازي کنم ، گفتم خودم مي روم مشت زدن را ياد مي گيرم و در حين يادگيري بود که عاشق کاراکتر شدم. من تازه با يک وجه از وجود خودم روبرو شدم. جامعه، خانواده، پدر و مادرم و زندگي از من يک جنگجو ساخته بود که خودم خبر نداشتم. با خودم گفتم بايد اين کاراکتر را بسازم. زندگي با اين شخصيت را بيشتر از زندگي با شخصيت قبلي دوست داشتم که در آن ده سال از عمرم را گذاشته بودم. درمسير ساختن اين کاراکتر به اين نتيجه رسيدم که بايد آن قهرمان را پيدا کنم و به خودم ثابت کنم که چيزي درونم هست که به هر آنچه بخواهد مي تواند برسد." 




و هدف او کمربند قهرماني در يک تورنمنت معتبر بين المللي است. البته که مثل هر بوکسور ديگري اين يک مسير سخت و پردرد است؛ مسيري که از ميان مشت هاي قدرتمند حريفاني مي گذرد که مي خواهند توي رينگ او را از پا در بياورند. ضربات سنگيني که به بدن و صورت برخورد مي کند و در نهايت اولين موضوعي را که تحت تاثير قرار مي دهد زيبايي است، يکي از ابزارهاي مهم بازيگري:" بله بازيگر به چهره اش وابسته است چون وسيله کارش است. يک روز يکي از دوستانم اين سوال را پرسيد که نگران نيستم که چهره ام در مسابقات و براثر ضربات زيبايي اش را از دست بدهد و من جوابي به او دادم که هنوز هم به آن معتقدم؛ من تا زماني از سرمايه اي استفاده کردم که خداوند در اختيارم گذاشته بود و خودم هيچ نقشي در بوجودآوردنش نداشتم ، بله معروف و مشهور و پولدارمي شدم و احترام داشتم. اما براي من اعتماد به نفس مهم است. پول و ثروت و احترام و شهرت شايد خيلي ها فکر کنند که باعث آرامش مي شود اما براي من چيزي نبود که خوشحالم کند.آرامش من زماني وجود دارد که از خودم راضي باشم، چيزي که ساخته ام را دوست داشته باشم و اعتماد به نفس واقعي داشته باشم. بوکس چيزي را به من داد که سينما نداد. موفقيت در بوکس مثل سينما آسانسوري نيست. در بوکس بايد تمرين ، پشتکار و تلاش داشته باشيد تا موفق شويد و شانس نمي تواند يک شبه شما را به موفقيت برساند."




او در اين رابطه که بوکسور ها معمولا بيني و فکشان دچار آسيب مي شود گفت:" هرچيزي يک بهايي دارد. براي اينکه بتوانيد واقعا به موفقيت برسيد نبايد هيچ وابستگي داشته باشيد. وابستگي مانع پيشرفت مي شود. من ياد گرفتم به هيچ چيزي حتي چهره ام نبايد وابسته باشم. بايد عاشق خودت باشي و من اين را در بوکس فهميدم و هر روز لمسش مي کنم."



 






به سينما فکر نمي کنم



 



تينا تبار اما در اين سال ها ارتباطش با سينما و کار بازيگري قطع بوده است:" نمي توانم به سينما فکر کنم. از زماني که تصميم گرفتم کار نکنم پيشنهادها بيشتر و دستمزدها بالاتر رفته است. الان هدفم اين است که چيزهايي که در اين مسير يادگرفتم را به جامعه نسل بعد و حتي قبل از خودم انتقال بدهم. در ميان دختران همنسل من خيلي ها نااميد و بدون هدف هستند اما من با تصويرسازي براي خودم و رسيدن به آن اثبات کردم که مي توانيم به خواسته هايمان برسيم. مي خواهم از طريق ورزش به دخترها انگيزه بدهم. من آدم اينستاگرام نيستم. فالوورهايم از 1.5 ميليون به 600 هزارنفر رسيده است چون فعاليتي براي جذب مخاطب نکردم. فقط سعي مي کنم در آنجايي که مي توانم انرژي مثبت به مخاطبانم بدهم."




هر مشت يک تجربه است




فلسفه بوکس اما ضربه زدن به حريف با هدف از پا در آوردن او است. ضربات سنگين مشت در طول مسابقه براندام و صورت بوکسورها وارد مي شود و اين باعث شده تا بوکس يکي از سنگين ترين ورزش ها باشد:" هر آدمي در زندگي اش مشت مي خورد . رينگ بوکس شبيه عرصه زندگي است. اينکه چطور بتواني در برابر اين مشت ها مقاومت کني و دوام بياوري مساله اصلي است. بوکس به اندازه شطرنج به فکر نياز دارد، بايد دفاع و حمله کني و استراتژي و سبک داشته باشي. در نهايت هم ياد مي گيري که شکست هم جزئي از موفقيت است."




با اين وجود خيلي ها معتقدند که بوکس ورزش خشني است:" نه فقط بوکس مي توان تمام ورزش هاي رزمي را خشن تلقي کرد. من اما مي خواهم از خودم يک دختر ، يک مادر و يک الگوي قوي بسازم. دلم مي خواد دخترين سرزمينمان نه فقط از بوکس از هر کاري که به آن عشق مي ورزند بتوانند مسيرشان را پيدا کنند. با خيلي از آدمهايي که تا به حال نديدم در اينستاگرامم صحبت مي کنم ، مي بينم که ورزش را شروع کردند يا وزن کم کرده اند و اين در زندگي شان تاثيرمستقيم گذاشته است انگيزه مي گيرم."




دنيايم عوض شد




اما بوکس به عنوان يک ورزش سنگين و جدي مي تواند زندگي يک دختر بازيگر را کاملاتغيير بدهد:" همه چيز تغيير کرد، لباس پوشيدنم و حرف زدنم کاملا عوض شد. چند روز پيش به يک دفتر سينمايي رفتم و يک تهيه کننده را بعد از 5 سال ديدم و مي گفت باورم نمي شود که تورا قبلا مي شناختم. براي من نقشي در نظر داشت اما همانجا نقش را عوض کرد."




او افزود:" با اينحال تا زماني که خودم لذت ببرم مبارزه مي کنم. مشت مي خورم اما به مشت فکر نمي کنم. من مسابقات تا حالا ناک اوت نشدم اما ضربات سنگيني خورده ام و اين ها برايم هربار تجربه و درس است."




تبار در ادامه گفت:" خيلي دوست دارم که دختراني که مثل من عاشق بوکس هستند بتوانند راهشان را پيدا کنند، من اهل ناله کردن نيستم اما خيلي سختي کشيدم تا بتوانم خودم را بسازم و حالا به اين اعتماد به نفس رسيده ام که هرکاري را بخواهم بکنم حتي اگر شرايطش نباشد آن را بوجود بياورم. با توجه به محدوديت هاي زياد و رشته اي که در ايران توجهي به آن نشده کار کردم و خوشحالم که مربيانم مي گويند که به خاطر علاقه و پشت کارم مي توانم به هدفم برسم."




او در اين ارتباط که خانواده اش چقدر موافق يا مخالف بودند که بازيگري  را رها کند و به سمت بوکس برود گفت:" پدرم من را از کودکي منوچهر صدا مي کرد. با پدرم به استاديوم مي رفتم و دربي را نگاه مي کردم. خانواده ام با من صحبت کردند اما مانعم نشدند. آن ها به من ماهي گيري ياد دادند و گفتند برو خودت بساز و آن آدمي که دوست داري شو."




او تمام وقت و تمرکز و انرژي اش را معطوف به بوکس کرده و 5 سال است در دنياي بوکسورها زندگي مي کند:" هيچ رفيق سينمايي ندارم.  ورزش کردن باعث مي شود که چيزهايي در وجود خودت پيدا کني که در شرايط عادي از آن ها بي خبر هستي. عاشق خودت مي شوي. مهران مديري از ميهمانانش هميشه سوال مي کند که عاشق شده ايد؟ سوال خوبي است و جواب من اين است که عاشق خودم شده ام الان يک شعار دارم "هر چي تو مخته، تو مشتته." "


سيداحمد موسوي مسيري طولاني براي دستيابي به هدف پوشيدن پيراهن استقلال طي کرده است. حضور در تيم‌هاي پايه استقلال و در ادامه چرخش در تيم‌هاي متفاوت تا حضور در فصل بيستم ليگ برتر با پيراهن آبيها. او مدعي است که براي اين رويا روزهاي سختي را تحمل کرده و اکنون اميدوار است  تا بتواند به همراه اين تيم يک اتفاق ويژه را رقم بزنند و قهرماني را جشن بگيرند. مدافع تازه وارد استقلال با حضور در استوديو آنتن درباره برخي اتفاقات دوران فوتبالي‌اش و آرزويش با پيراهن استقلال صحبت کرده است. 


 


دوست داشتم بتوانم در آسيا تيم را همراهي کنم


شرايط در استقلال خوب است. تمرينات دير شد اما الان با برنامه دنبال مي کنيم و اميدوارم در مسابقات قدرتمند حاضر شويم. خيلي دوست داشتم در زمان ليگ قهرمانان آسيا باشم اما نشد. پنجره قرار بود باز شود اما اين اتفاق نيفتاد. اگر بودم مي توانستم کمک کنم اما نشد و انشاالله در ليگ جبران ميکنم. صحبتهايي شده که پنجره نقل و انتقالات باز ميشود، اميدوارم هر چه زودتر اين اتفاق بيفتد. 


 


مسير ناکام از تيم پايه به تيم اصلي استقلال
يک هدف خيلي قديمي دارم و از بچگي آرزويش را داشتم. خيلي منتظر اين اتفاق بودم. در سال 91 در اميدهاي استقلال بودم. من در تمرينات بزرگسالان هم حاضر شدم اما آقايان خسرو حيدري و حمودي بودند که واقعا دو مدافع راست موفق آن روزها بودند. استقلال تيم خوبي داشت و در آن سال هم قهرمان شد و نتوانستم شرايط حضور در تيم بزرگسالان را به دست بياورم.


پيراهن شماره 2 حس خوبي به من مي‌دهد
هميشه در تيم‌هاي خودم شماره 2 بودم. يک حس خوب به من مي دهد و از آن حس مي‌گيرم. طبق پست هم اگر بخواهيم حساب کنيم مدافع راست‌ها معمولا شماره 2 مي‌پوشند. در استقلال هم انشاالله شماره 2 مي‌پوشم. اما مهم لوگوي جلوي پيراهن است. دوست دارم با پيراهن استقلال عملکرد خوبي داشته باشم و در ادامه هدفم موفقيت با اين تيم و حضور در تيم ملي است. در مقطعي فکر مي کردم به تيم ملي نزديک شدم و اميدوارم اينجا اين اتفاق برايم نهايي شود.


 


ماجراي مخفي کردن تمايل به استقلال طي 15 سال
از بچگي استقلالي بودم. برادر بزرگم پرسپوليسي سرسخت است و 15 سال در تلاش بود تا مرا پرسپوليسي کند. يک روز به ما گفت بايد پرسپوليسي شويد. از او واقعا به خاطر اينکه برادر بزرگم بود مي‌ترسيديم ولي گفتم نه. گفت فوتبال بازي مي‌کنيم و اگر باختي پرسپوليسي شو. خب بزرگتر بود و به خاطر فيزيکي که داشت برنده فوتبال شد و گفت حالا بايد پرسپوليسي شوي. من در ظاهر قبول کردم ولي باز علاقه‌ام کامل براي استقلال بود. يک روز بازي دربي بود که رضا جباري گل زد و همه شادي کردند و چند ثانيه بعد کمک داور اعلام آفسايد کرد و من خوشحالي کردم که برادرم ديد و ديگر نگويم چه اتفاقي افتاد! گفتم استقلالي هستم و نمي‌تواني مرا تغيير دهي. چيزي که براي آن تلاش کردم خيلي انگيزه دارم و به اتفاقات بزرگ با استقلال فکر مي کنم چه در آسيا چه در ايران، اميدوارم اين اتفاق بيفتد. اميدوارم همه با هم اين موفقيت را کسب کنيم. 


 


با محمود فکري مي‌توانيم قهرماني را جشن بگيريم
حاج محمود از قديمي‌هاي باشگاه استقلال است و اميدوارم در کنار هم استقلال را به جايي که شايسته آن است برسانيم. تيم ما خوشبختانه خوب است؛ در فصل گذشته هم فوتبال خوبي بازي مي کرد و بدشانسي آورد. احساس مي کنم در اين فصل شرايط خوبي داريم و انشاالله بتوانيم هواداران را راضي نگه داريم. کادرفني و بازيکنان خوبي داريم. در هر پست بازيکن خوب داريم و امسال يک جنگ است براي بازي کردن. جنگ منظورم رقابت است و البته همه با هم رفيق هستيم و براي يک هدف مي‌جنگيم و مي‌دانيم که هوادار به دنبال قهرماني است و بايد آن را به دست بياوريم. اعتقاد به دفاع تيمي دارم. آقاي فکري هم اين اعتقاد را دارد و الان هم تيم به اوج هماهنگي رسيده و تيم خوبي داريم.


 



 


طلسم موانع استقلالي شدنم شکست
هميشه در ذهنم بود که بايد برگردم. بايد تلاش مي کردم تا اين اتفاق بيفتد. هدفم اين بود که به شکلي کار کنم که به استقلال برگردم. از ته قلبم اين باشگاه را دوست دارم و اميدوارم با عملکردم اين را نشان دهم. دوست داشتم اين حس خوب را در جمع استقلال لمس کنم. در 3-2 سال گذشته عملکردم به شکلي بود که پيشنهاد داشتم اما مشکلات و موانعي شکل مي گرفت؛ اما خوشحالم که اين حضور پيش آمده است.


 


از پرسپوليس پيشنهاد داشتم اما رد کردم
از پرسپوليس هم پيشنهاد داشتم اما منتظر استقلال بودم و خوشحالم اين انتظار بالاخره به سرانجام رسيد. اگر پيشنهاد استقلال را نداشتم هم به پرسپوليس نميرفتم؛ از تراکتور هم پيشنهاد داشتم. اين واضح است که دلم چه بود و گفتم که بايد روزي پيشنهاد استقلال را هم به دست بياورم. 


 


بايد با کاپيتان وريا جام قهرماني را بالاي سر ببريم
رقيب نه، وريا غفوري کاپيتان تيم ماست. دوست هستيم و ياد مي‌گيريم و از تجربه و رفتار و منش او درس مي‌گيريم. اميدوارم در کنار او به شکلي کار کنيم که در پايان فصل کاپيتان وريا جام را بالاي سر ببرد. انشاالله که در آخر فصل او دو جام و اميدوارم بيشتر از اين ها جام را بالا سر ببرد.


 


تراکتور مي‌توانست قهرمان شود اما شرايط مديريت نشد
من سه فصل در تبريز بودم و از هواداران و تيم‌ها و دوستاني که آنجا داشتم راضي هستم. قضيه تراکتور خيلي مفصل است و نمي‌خواهم درباره آن حرف بزنم. فصل هجدهم ما يک دوره صدرنشين هم بوديم. بعد از بازي با سپيدرود و حواشي که شکل گرفت تيم ما خراب شد. مي توانستيم با صلابت قهرمان شويم اما اتفاقات بعد از بازي سپيدرود تيم را به هم ريخت. اگر مديريت مي شد ما مي توانستيم قهرمان شويم.


 


مي‌توانم فشار و حواشي استقلال را تحمل کنم
تيمي مثل استقلال حواشي دارد. در بهترين شرايط هم حواشي و انتظارات بالا است. وقتي در استقلال هستي بايد به بردن و قهرماني فکر کني. استقلال فصل گذشته هم در ليگ و هم جام حذفي دوم شد اما هيچکس راضي نشد. من بازيکن کم تجربه‌اي نيستم و مي‌توانم اين شرايط را درک کنم و اميدوارم در کنار هواداران آخر فصل جذابي را دنبال کنيم و به قهرماني برسيم.


 


تشويق استقلال روي سکوها و برد دربي با گل فرهاد
عکس ندارم از تشويق استقلال روي سکوها اما معمولا دربي‌ها را مي‌رفتم. دربي که فرهاد مجيدي به پرسپوليس دقايق پاياني گل زد را در استاديوم بودم. يک روز گفتم ديگر خودم بايد تلاش کنم تا در اين پيراهن حاضر باشم و براي استقلال بازي کنم و تمام تمرکز و تلاشم را روي اين مساله گذاشتم.


 



 


مي‌گويند جلوي پرسپوليس رونالدو مي‌شوي!
هميشه جلوي پرسپوليس يک حس خوب داشتم. روز خوبي است که مقابل پرسپوليس بازي ميکنم. فصل گذشته با پيراهن گل گهر يک گل زدم و يک پاس گل و يک بار ديگر هم با پيراهن گسترش فولاد پاس گل دادم که محمد انصاري گفت 17 نفر ما را دريبل زدي و هميشه جلوي پرسپوليس انگيزه داشتم. براي دربي هم خيلي انگيزه دارم و اميدوارم اتفاق خوبي برايم بيفتد. در پايان همين بازي آخر که گل زدم هم از بچه‌هاي تيم پرسپوليس مي‌گفتند که چرا هميشه جلوي پرسپوليس رونالدو مي‌شوي. اميدوارم در دربي هم شرايط خوبي را دنبال کنيم و بتوانم در کنار ديگر بازيکنان يک اتفاق خوب را رقم بزنيم.


 


کمک مي‌کنيم نادري از فشار اين انتقال خارج شود
محمد نادري فوتباليست توانمندي است و انشاالله در استقلال موفق شود. جو تيم ما خوب است و طوري نيست که اين بار را محمد نادري به تنهايي به دوش بکشد و همه کمک مي کنيم تا او هر چه زودتر به شرايط ايده آل برسد و فشار زيادي را متحمل نشود.


 


قهرماني آسيا براي استقلال رويا و نشدني نيست
استقلال دوبار قهرماني آسيا داشته و اينکه مي‌گوييد اين اتفاق مي‌تواند بيفتد يا نه را نبايد  گفت. اين حرف را نبايد به استقلالي گفت که اين اتفاق برايش خاطره است و آن را دو بار تجربه کرده است. استقلال قهرمان شده و هم در فينال‌ها حاضر بوده و اين يک چيز طبيعي براي استقلال است. اهل کري نيستم ولي ستاره تيم ما نشان مي‌دهد. اين هدف بزرگ ما براي آينده است و انشاالله شرايط خوب پيش برود و دوباره بتوانيم قهرمان شويم و اين هدف اصلا دور نيست.


 


الگوي من رونالدو و رونالدينيو هستند!
در پست دفاع راست خسرو حيدري را قبول داشتم و بازي‌اش را دوست دارم. الگوي من خارجي نيست و شايد باور نکنيد اما رونالدوي برزيلي و رونالدينيو را خيلي دوست داشتم و البته دني آلوز هم بازيکن فوق العاده اي در پست دفاع راست است. از اول که فوتبال را شروع کردم فوروارد بودم اما از پست الانم هم  خيلي راضي‌ام و شرايط خوبي در آن دارم.


 


مي‌خواهم با پيراهن استقلال خداحافظي کنم، بگوييد انشاالله
هدفم اين است که بتوانم در فوتبال اروپا بازي کنم و اين آرزوي همه فوتباليست‌ها است و اما اميدوارم شرايط به شکلي پيش برود که بتوانم روزهاي خوبي در استقلال داشته باشم و به پيراهن تيم ملي برسم و روزي هم که خواستم خداحافظي کنم قسمت باشد با پيراهن آبي و پرافتخار استقلال خداحافظي کنم؛ بگوييد انشاالله.


وقتي فوتبالي‌ها در ايران او را شناختند، جوان و مستعد بود و همه آينده‌اي روشن برايش متصور بودند، اما اين تازه اول داستان بود. دنياي فوتبال هر چقدر زيبا به نظر مي آيد به همان اندازه هم مي تواند بي رحم باشد و براي حميد شفيعي که تک و تنها و بدون هيچ پشتيباني به اين دنيا وارد شده بود، دنياي فوتبال ماجراهاي عجيبي در پيش داشت. او بالاتر از حد تصورش خيلي زود در ذوب آهن ستاره شد، ولي ماجرا مي توانست براي او حتي به فوتبال حرفه‌اي هم نرسد؛ اگر او در جريان يک بازي دوستانه براي تست گرفتن از بازيکنان حاضر نمي‌شد. اين روز همان روز شانس او بود که هميشه فوتباليست‌ها از آن حرف‌مي‌زنند. شفيعي در مورد اين ماجرا که پس از مدت‌ها بار ديگر پاي او را به فوتبال باز مي کند، مي گويد:« من دوستي داشتم که در اميدهاي ذوب آهن بازي مي کرد. اين ها را که مي گويم مربوط به سال 1377 بود. مدتي بود که ديگر فوتبال بازي نمي کردم و دوستم به من گفت ما فردا تمرين داريم؛ بيا سر تمرين. وقتي رفتم ديدم اميدهاي ذوب آهن يک طرف هستند و بزرگ هاي ذوب آهن هم يک طرف. 11 بازيکن مي گذاشتند و يک ربع فرصت بازي مي دادند. آقاي رشيدي، اخوان، عاطف و ابراهيم زاده آن روز بودند و به عنوان مربيان تيم بزرگسالان و اميدها تست را زير نظر داشتند. همه نشسته بودند و دوستم اصرار کرد که توام بازي کن. گفتم من شش ماه است که حتي تند هم راه نرفته ام، چه برسد به اينکه فوتبال بازي کنم. گفت ايرادي ندارد؛ حالا بازي مي کني؛ يک چيزي مي شود ديگر.» 


 


شفيعي با خنده‌اي کودکانه شروع به شرح ماجراي آن روز مهم کرد:« پدرم کارخانه ريسندگي داشت و وقتي فوتبالم در رده جوانان تمام شد، تيم اميد هم وجود نداشت و من به کار مشغول شده بودم. من آن روز 20 دقيقه بازي کردم و طوري بازي کردم که ديگر تا آخر عمرم هم نتوانستم تکرارش کنم. خيلي کم بازيکن پيدا مي‌شد که دو سه نفر را بتواند از پيش رو بردارد. در آن زمان من خيلي خوب پا عوض مي کردم. به قول معروف تکنيک‌ نابي داشتم. کساني که بازي را مي ديدند، تعجب کرده بودند و به من گفتند فردا دوباره بيا. فردا هم در ورزشگاه ملت (زمين تمرين باشگاه ذوب آهن) يک تست ديگر دادم و به من گفتند به زمين فولادشهر و تيم بزرگسالان بيا. حالا من اصلا تو روياهايم هم چنين چيزي را نمي ديدم. تازه اميدها هم در همين سالي که برايتان مي گويم، متولد 1357 بودند و من متولد 1360. من حتي اگر چند ماه کوچکتر بودم، مي توانستم در رده جوانان بازي کنم ولي يکراست رفتم به تيم بزرگسالان. آن زمان خريد خدمت يک ميليون و 400 بود و آقاي عاطف پول دادند و خدمتم را خريدند. گفتند اصلا ديگر درس نخوان. تمام. يک ميليون و خرده اي هم به خودم پول دادند. آن زمان قرارداد سپهر (سپهر حيدري کاپيتان سابق ذوب آهن و زننده گل قهرماني پرسپوليس مقابل سپاهان در ليگ هفتم) 60 هزار تومان بود. آن زمان سهميه اميد و جوانان هم نبود و اگر مي خواستند بازيکن به تيم اضافه کنند، بايد يک بازيکن را خط مي زدند. اين موضوع خيلي پيچيد در فوتبال ايران.» 


 


تست در هامبورگ
از اينجا به بعد داستان زندگي براي حميد شفيعي روي دور تند مي افتد و او چند سال بعد سر از تمرينات تيم هامبورگ در مي آورد. خودش اين روزها را اينگونه توضيح مي‌دهد:« از اينجا به بعد شرايط خيلي خوب بود. سال بعد کم و بيش براي ذوب آهن بازي کردم. بعدش آقاي کفعمي مديرعامل شد و نظرش بر جوان گرايي بود و من فيکس شدم. بعد توسط آقاي مايلي‌کهن به تيم ملي اميد دعوت شدم. بعد از آن هم توسط آقاي شاهرخي و فرکي به تيم ملي بزرگسالان دعوت شدم. فوق العاده روزهاي خوبي براي من بود. من در تيم بزرگسالان در اولين دوره تا 24 نفر ماندم. آقاي شاهرخي و فرکي من را خيلي دوست داشتند و به من مي گفتند رونالدو. من آن روزها کارهاي رفتنم به هامبورگ انجام شده بود. از باشگاه هامبورگ ايران آمدند و من را ديدند و من با چند نفر از باشگاه ذوب آهن به آلمان رفتيم و هشت روز تست هاي پزشکي را در اين باشگاه پشت سر گذاشتم و برگشتيم. آقاي مهدوي کيا آن زمان در هامبورگ بودند.»












اولين بازي ملي،اولين آسيب شديد
فوتبال هم مثل زندگي هميشه بالا و پايين‌هاي زيادي دارد و در همين برهه که حميد شفيعي در آستانه کسب موفقيتي بزرگ قرار مي گيرد، اولين بدشانسي فوتبال حرفه اي در جايي گريبان او را مي گيرد که همين موفقيت ها او را به آنجا رسانده است؛ يعني تيم ملي بزرگسالان و در کنار ستاره هايي نظير علي دايي و علي کريمي. او ماجراي اولين مصدوميت شديد خود که ضربه بزرگي به او زد را اينطور شرح مي دهد:« من اينجا يک و نيم سال با ذوب آهن قرار داشتم و بحث بر اين بود که مبلغ توافق باشگاه ذوب آهن با هامبورگ چقدر باشد. زماني که از آلمان برگشتيم، يک تورنمنت چهارجانبه در ايران برگزار مي شد؛ اگر يادتان باشد، اسم جامي که برگزار مي شد، LG بود.  آقاي شاهرخي و فرکي اصرار داشتند که من بمانم و بازي کنم. گفتند از نظر تجربه هم برايت خوب است. بين نيمه من وارد زمين شدم و کنار آقاي دايي قرار گرفتم و آقاي کريمي هم هافبک بود. خيلي حمله کرديم ولي نتوانستيم گل بزنيم. دقيقه 93 بود؛ ديدم داور مي خواهد سوت بزند. ابراهيم ميرزاپور مي خواست توپ را به رحمان رضايي بدهد، ولي من حرکت کردم تا توپ را بگيرم و داور را قانع کنم که سوت نزند؛ تا بتوانيم گل بزنيم. دفاع چپي داشتند به نام بصيم عباس. من که پايم را ستون کردم، پاي تکيه گاه من را قفل کرد. بدن من هم در آن زمان خيلي آماده و قوي بود ولي اينقدر آسيب ديدگي شديد بود که همه جاي پاي من پاره شد؛ رباط، مينيسک و . خيلي مصدوميت سنگيني بود. صداي تق تق کردن و خرد شدن پايم را شنيدم. داور هم بعد از اين برخورد سوت پايان بازي را زد.» 


 


برانکو و گل‌هاي ايليچي 
اين اولين بدشانسي حميد شفيعي پس از روزهاي خوش حضور در تيم بزرگسالان ذوب آهن بوده و مهاجم سابق فوتبال ايران که آن روز و در يک مصاف بي اهميت مقابل عراق فرصت بزرگي از دستش مي رود، چند ماه دور از فوتبال مي ماند:« به خاطر همين مصدوميت بدموقع در ذوب آهن ماندم و نتوانستم به هامبورگ بروم. با اين حال فصل بعدي شرايط خيلي خوبي در ذوب آهن داشتم. عالي بود و چند پيشنهاد داشتم ولي در ذوب آهن ماندم. فصل بعدي که شروع شد در نيم فصل 14 گل زدم و در همين برهه سپاهان دنبال من بود. البته در آن زمان هميشه پيشنهادهاي خوبي داشتم. مربيان خيلي خوبي هميشه من را مي خواستند. فک مي کنم سال 1385 بود که در نيم فصل اول نزديک به 14 گل زده بودم. در نيم فصل و سال قبل از مسابقات جام جهاني 2006 بود. آن زمان صبا باتري ستاره هاي زيادي مثل آقاي دايي، بختياري زاده و را براي حضور در جام باشگاه هاي آسيا خريده بود و تيمشان خيلي قوي شده بود. ما با صبا باتري بازي داشتيم و آقاي برانکو براي ديدن اين بازي آمده بود. دو گل خيلي خوب که آن زمان به گل هاي ايليچي معروف بود، به ساشا ايليچ زدم و دو تا پنالتي هم گرفتم؛ اگر يادتان باشد آن زمان گل هاي ساشا ايليچي از راه دور معروف شده بود (باخنده). خيلي بازي خوبي بود. بين نيمه آقاي برانکو به آقاي فرکي گفته بود، برويم. فردا شب آقاي فرکي تماس گرفت و گفت شما و يک بازيکن ديگر  به تيم ملي دعوت شده ايد و زماني را مشخص کردند که به کمپ تيم ملي برويم.»


 


رباط صليبي قبل از جام جهاني 
خيلي زود بدشانسي و ضربه مهلک دوم هم از راه مي رسد. اين ماجراي دومين مصدوميت و بدشانسي بدهنگام حميد شفيعي است که بار ديگر ضربه جبران ناپذيري به مسير حرفه‌اي او وارد کرد و حتي فکر خداحافظي زودهنگام را هم به شکلي جدي به ذهن او وارد مي‌کند؛ جايي که او پس از پرپر شدن روياهايي که براي حضور در جام جهاني 2006، حضور در تيمي اروپايي و ديدن بت فوتبالي اش (رونالدوي اصلي) در جام جهاني 2006 داشت، يک شب تا صبح با خودش کلنجار مي رود و گريه مي کند. شفيعي که مي توانست يکي از بازيکنان تيم ملي ايران در جام جهاني 2006 باشد و مانند جوادنام و آندرانيک تيموريان در روزهايي که تيم ملي با مشکل بازيکن در خط هجومي نيز مواجه بود يکي ديگر از پديده هاي تيم ملي در دوران برانکو ايوانکوويچ باشد، در تمرينات ذوب آهن و در اثر برخوردي که با مجتبي حسيني سرمربي فعلي سبزپوشان پيدا مي کند، دوباره درگير مصدوميتي عجيب و غريب مي شود؛ مصدوميتي که هنوز هم نمي‌تواند آن را هضم کند و بفهمد واقعيت ماجرا چه چيزي بوده است! شفيعي ماجراي اين مصدوميت را اينطور توضيح مي دهد:« ما در اين فاصله با فولادخوزستان بازي داشتيم و قبل از اين بازي در تمرين مجتبي حسيني ( مدافع سابق ذوب آهن و سرمربي فعلي سبزپوشان اصفهاني) را در موقعيت يک به يک دريبل زدم و پاي من را از پشت زد؛ البته آن پايي که مصدوم نبود، شوت زدم و پاي من به زمين خورد و يک مقدار درد گرفت. شب به آقاي کربکندي گفتم، احساس ناراحتي دارم و نمي توانم براي بازي با فولاد همراه تيم به اهواز بيايم. ايشان خيلي ناراحت شد و بحث خيلي بد و ناراحت کننده اي پيش آمد و گفت که تو به خاطر تيم ملي نمي خواهي براي ذوب آهن بازي کني. گفتند که تو به باشگاهت علاقه نداري و بحث خيلي بالا گرفت. به هر ترتيب گذشت و من بايد شنبه صبح اردوي تيم ملي مي بودم و با تيم به اهواز نرفتم. در کمپ تيم ملي اما يک ربع که بازي کردم، پايم درد گرفت. آقاي برانکو دکتر تيم ملي که آقاي خانلري بود را به همراه پزشکان ذوب آهن همراه من کرد. به چند دکتر ( آقاي حيدريان، آقاي رازي و آقاي ابراهيميان) نشان داديم و همه گفتند که مينيسک است. آقاي برانکو گفت اگر فقط مينيسک باشد، ما بازي ژاپن را مي رويم و مي آئيم و دوباره سر تمرين خواهي بود. گفت مطمئن باش چيزي نيست. آقاي برانکو خيلي به من روحيه مي داد و خيلي من را دوست داشت. از همان بازي صباباتري علاقه خاصي به من داشت. به اتاق عمل رفته بوديم که آقاي ابراهيميان بعد از 20 دقيقه عمل گفته بود، رباط صليبي اش پاره است و قبلا در عکس ها متوجه نشده ايم. گفته بوديد من نمي دانم؛ اگر مي خواهيد عمل کنم، اگر نمي خواهيد هم که نه. در باشگاه ذوب آهن م کرده بودند و متاسفانه به اين نتيجه رسيدند که عمل کنند. بعدا هم مشخص شد که خيلي از تشخيص هاي ايشان پايه اي نداشته و پرونده پزشکي ايشان چند وقت باطل شد. حالا هم نمي دانيم اصلا پاي من سالم بود يا نه. واقعا چون اصلا چيز خاصي نبود و اگر خودم به هوش بودم، مي گفتم عمل نکنند. رباط صليبي من را عمل کردند. آن هم قبل از جام جهاني. خيلي اتفاق بدي بود. من خيلي دوست داشتم ترانسفر شوم و عاشق رونالدوي برزيلي بودم. يک چيز وحشتناک. ديدم دوباره فرصتم از دستم رفت. واقعا يک چيز به هم ريخته اي شدم که نمي توانيد تصور کنيد. تا صبح در بيمارستان گريه کردم و تصميم گرفتم قيد فوتبال را بزنم. آقاي تاج، آقاي عادل فردوسي پور يک ماه به من اينقدر زنگ زدند که من دوباره شروع به تمرين کردم. به نيم فصل دوم ذوب آهن رسيدم و در همين برهه بود که سپاهان، استقلال و سايپا براي خريد من پيشنهاد دادند.»


 


لوکا از من متنفر بود
ديگر دوران تغيير فرارسيده بود ولي نه به هامبورگ يا يک تيم اروپايي که در روياهاي حميد شفيعي بود. او اما به يکي از بهترين تيم هاي ايران يعني سپاهان منتقل شد و در حضور ستاره هاي بزرگ آن دوران طلايي پوشان اصفهاني در خط هجومي نظير عماد رضا، شماره 10 را با اعتماد به نفس بالا برتن کرد و آنطور که خودش مي گويد بيشترين مبلغ قرارداد را هم به نام خودش زد. اين دوران که البته به دليل روابط شفيعي و لوکا بوناچيچ (بوناچيچ در آن برهه با بسياري از بازيکنان بزرگ تيم نيز مشکل داشت) بيشتر از يکسال طول نکشيد، در ذهن حميد شفيعي که حالا در آستانه پايان چهارمين دهه زندگي اش قرار دارد، اينطور نقش بسته و آنرا بازگو مي کند:« بعد از اين روزها از ذوب آهن به سپاهان رفتم. در سپاهان من در 800 دقيقه 9 گل زدم؛ يعني با اينکه با لوکا دعوا داشتم، آمار بسيار خوبي داشتم. لوکا (بوناچيچ) علنا به من مي گفت، اگر گل هم بزني، بين نيمه تعويضت مي کنم. اين ها رفتاري بود که مخصوص خود لوکا بود (باخنده اي تلخ و از سر نيتي). با فشار تماشاگران به من مقابل پيکان بازي داد و من دو گل زدم. از بازي هاي بعدي مجبور مي شد من را فيکس بازي بدهد ولي مي گفت دقيقه 30 بيرون مي آورمت. کلا روي اعصاب بود. با اين چيزها باز هم نمي خواستم از سپاهان جدا شوم. من سپاهان را دوست داشتم و آقاي ساکت هم من را دوست داشت. خب نمي دانم مي دانيد يا نه ولي رقم قرارداد من در آن سال بالاترين با سپاهان بود و بعد از آن هم بالاترين قرارداد استقلال را من با اين باشگاه داشتم. در سپاهان خيلي عالي بود، ولي آقاي بوناچيچ گفته بود اگر آرمناک و شفيعي بمانند من مي روم. تيم هم در جام باشگاه هاي آسيا به جمع هشت تيم رفته بود. اين همان جامي بود که در فينال جام حذفي گل زدم و به آسيا رفتيم، (حميد شفيعي در سال 1385 و زماني که فينال جام حذفي به صورت رفت و برگشت برگزار مي شد، دو گل در دو ديدار رفت و برگشت مقابل پرسپوليس در دو تساوي يک بر يک برابر اين تيم به ثمر رساند و درنهايت طلايي پوشان اصفهاني اين مسابقه را در ضربات پنالتي برنده شدند)، ديگر به آخر فصل رسيده بوديم و من هم به استقلال رفتم.» 


 


استقلال من و فرهاد مجيدي 
زندگي حرفه اي براي حميد شفيعي چند سالي است که آغاز شده، ولي او هنوز از قواعد آن آگاهي ندارد و يک مشاور خوب هم در کنارش نيست تا او را از برخي خطرات و حتي گاهي انجام برخي کارها که به ضررش تمام خواهد شد، آگاه کند. شفيعي در قامت يک ستاره به تهرانِ بزرگ آمده و مي خواهد با باشگاه استقلال قرارداد امضا کند و ماجراجويي جديدش را آغاز کند. شايد خنده دار به نظر برسد ولي آن سال ها در ذهن حميد شفيعي مدير برنامه با يک لباس خاص تصور مي شده. او در مورد اين روزها و مشکلاتي که با آنها دست به گريبان بوده، مي گويد.:« با وعده وعيدهاي زيادي به استقلال رفتم. زماني که به استقلال رفتم، يک آقايي دنبال من بود و مسيرها را به من نشان مي داد. حالا اصلا ما بچه هاي شهرستان از مدير برنامه يا ايجنت اطلاعي نداشتيم. در ذهن من اينطور بود که مدير برنامه يا ايجنت لباس خاصي دارد؛ يا مثلا کلاهي دارد. آن زمان اينترنت نبود و اطلاعات زيادي هم وجود نداشت. حالا شما ممکن است چند گل من را ديده باشيد، ولي من در ذوب آهن 63 گل زدم. در سپاهان 9 گل در 800 دقيقه زدم. ولي اينترنتي نبود و اطلاعات به سختي به دست مي آمد. بگذريم. اين آقا که دنبال من بود، ايجنت بود. در اولين بازي براي استقلال گل زدم ولي بعدا متوجه شدم که ناصرخان فرهاد مجيدي را هم گرفته است. من به ناصر خان گفتم اگر به من نياز نداشتيد، چه اصراري بود که من را بگيريد. سايپا و علي دايي براي من 320 ميليون تومان به دلار در قبرس کنار گذاشته بودند. من 20 کيلومتري فرودگاه دور زدم و به استقلال رفتم. رضايت نامه من براي استقلال صادر شده بود. اين ها 72 ساعت از صدور رضايتنامه من گذشته بود ولي ثبتش نکرده بودند و اين موضوع را آقاي منزوي، فتح الله و اميري که مديران باشگاه استقلال، فهميده بودند و بلافاصله با من تماس گرفتند که فردا صبح هيئت فوتبال باش و گفتند تو بازيکن آزاد هستي. خلاصه من آزاد شدم و رفتم و رابطه ام با آقاي دايي هم به هم خورد. چند وقت بعد هم که مي دانيد آقاي دايي مربي تيم ملي شد. به آقاي حجازي گفتم، چه اصراري بود من را بگيريد وقتي نمي خواستيد من را بازي بدهيد. آماده بودم ولي روي نيمکت نشستم. چند بازي گذشت و داستان مصدوميت مچ پا هم از راه رسيد.»




پايان کار با استقلال 
زندگي حرفه اي شروعي رويايي براي حميد شفيعي داشت ولي دو مصدوميت بدهنگام آرزوهاي اين بازيکن را برباد داد و کار با جدايي حجازي و کريمي و آمدن اميرقلعه نويي به جايي رسيد که شفيعي بايد در 27 سالگي ميان پيکان که در ليگ دسته اول بود ولي مزيت حضور در تهران داشت و تيم ابومسلم که شرايط مالي خيلي بدي داشت، يکي را انتخاب مي کرد. شفيعي مي گويد به خاطر خداداد عزيزي و وعده وعيدهايي که به او براي حضور در مشهد دادند، ابومسلم را انتخاب کرده است. ولي در ادامه توضيح مي دهد که چطور اشتباهات و لج بازي هايش، فوتبالش را نابود کرده و او را به پايان زودهنگام و افسوس برانگيزي در مسير زندگي حرفه اي کشانده است. اين دوران سقوط يک ستاره است که شفيعي اينطور آن را بازگو مي کند:« قرارداد من با استقلال دو ساله بود. زماني که اميرخان جاي فيروز کريمي بود، من مي توانستم بمانم. حتي حذفي را هم با اميرخان اول شديم. اميرخان گفت برو بچسب به تمرين‌ت و هيچ کاري به جز تمرين نکن. من هم فقط تمرين مي کردم. يک روز آقاي نظري جويباري زنگ زد که اميرخان گفته بيا. بعد از اين صحبت‌ها، با خانمم در مسير تهران بودم که آقاي نظري جويباري گفت اميرخان گفته ديگر نيا. من خيلي ناراحت شدم و گفتم حالا مي گوئيد؟! حالا که همه تيم ها بسته شده اند؟! گفتم الان من چيکار کنم؟! من قرارداد دو ساله با استقلال داشتم. مي توانستم بمانم و پولم را بگيرم ولي از نيمکت نشيني خسته شده بودم. مي خواستم بازي کنم. به همين خاطر با پيکان در ليگ يک قرارداد بستم. در همين برهه خيلي از مشهد براي من تماس گرفتند و حتي به خانم من زنگ زدند و گفتند که اگر به مشهد بيايد، ما حميد شفيعي را آندرانيک دوم مي کنيم. گفتند اين بازيکن اصلا مال ليگ يک نيست و اينقدر اصرار کردند که ما عازم مشهد شديم. من کل قراردادم 160 ميليون بود ولي گفتم 90 ميليون بدهيد. بقيه اش را نمي خواهم. روزي که در تهران بوديم، در هيئت فوتبال قراردادم را امضا کردم و وقتي چک قراردادم را از باشگاه ابومسلم گرفتم، همان موقع احسان خرسندي را هنگام خروج از باشگاه ديدم؛ گفت چيکار مي کني.من گفتم که قرارداد بستم. گفت پول گرفتي؟ گفتم نه، چک گرفتم؟ پرسيد چرا چک؟! چرا پول نگرفتي؟! گفت از اين آقايي که اينجا جلوي در باشگاه نشسته بپرس چرا اينجا است؟ گفت اين آدم به خاطر يک ميليون پول برنجي که به باشگاه ابومسلم داده، چکش را برگشت زده و جلوي در باشگاه نشسته است. گفتم نه احتمالا پول من را از جاي ديگر مي دهند. گفت نه بابا. اين ها پول نمي دهند. 90 ميليون اگر پول داشته باشند، کلي کار مي کنند. از طرفي آقاي شفق مي گفت باشگاه براي من است و آقاي بني اسد هم مديرعامل بود. بعد هم ديدم که پول ندارند و من هم تخته گاز وسائلم را برداشتم و به اصفهان بازگشتم. اينجا سه هفته از ليگ برتر گذشته بود. يک ماه قهر کردم. خيلي اذيت کننده بود. اين ها 20 روز مداوم به من زنگ مي زدند. من قرارداد پيکانم را فسخ کردم. همان پيکان در همان سال ليگ برتري شد. اصلا پول نداشتند؛ انگار آزار داشتند. خداداد اينقدر زنگ زد که برگشتم و 4 ، 5 ميليون از جيب خودش به من داد. از اينجا بود که ديگر اشتباهات خودم شروع شد.»


 


داستان يک افسردگي شديد 
هميشه ميان بدشانسي‌ها يک جايي هم بايد براي نگرش و عملکرد خودمان قائل شويم. فرگوسن مي گويد شانس را ما به وجود مي آوريم، خودش به وجود نمي آيد؛ شانس را بايد خلق کرد. اين همانجايي است که حميد شفيعي خودش را مقصر نرسيدن‌هايش در ادامه مقصد مي داند. اگر دو بار مصدوميت هاي بدموقع گريبان ستاره مستعد آن سال هاي فوتبال ايران را گرفت، از اينجا به بعد رفتار و نگرش خود اين بازيکن بود که او را با سرعت از فوتبال حرفه اي دور کرد. شفيعي در مورد آن روزها مي گويد که با خودش لج کرده و اينطور آن را توصيف مي کند:« از اينجا بود که اشتباهات  و بي خيالي هايم شروع شد. عوض اينکه بجنگم؛ تلاش کنم و بگويم اگر امسال پولم را نمي دهند، براي سال آينده تلاش و تمرين مي کنم، روش ديگري را انتخاب کردم. شروع به دعوا کردم و هر روز با مديران آن زمان باشگاه ابومسلم دعوا داشتم و آنها هم در رسانه ها دستي داشتند و عليه من حاشيه سازي مي کردند. يک روز من در خانه با خانمم بودم و ديدم يکي از رسانه ها زده که خودکشي کرده ام. بحث اعتياد هم بود که در اين مدت براي من درست کردند. يک روز با آقاي تاج صحبت مي کردم؛ گفتم همه اين حاشيه ها به کنار، شما که مي دانيد من سالم هستم. من موبايلم خاموش بود و وقتي روشن کردم، ديدم از برنامه آقاي فردوسي پور، باشگاه ذوب آهن، دوستان و  و و و . تماس گرفته اند. فرشاد بهادراني زنگ زده بود؛ گريه مي کرد و مي گفت چه خبره؛ همه جا زده اند که خودکشي کرده اي. اتفاقا تعطيلي بود و من اصفهان بودم که آقاي خليفه سلطان و آقاي ساکت آمدند جلوي در خانه ما. صحبت کردند. گفتم خواهش مي کنم اسم کسي را که اين خبر را زده به من بگوئيد. آقاي تاج گفت من پيگيري مي کنم. اين ماجراها تقريبا براي سال 1388 بود و اينترنت هم نبود. در مجموع به جاي اينکه بجنگم، شروع کردم به دعوا و درگيري. خب من از سن پايين يکدفعه به اوج رسيدم. مصدوميت ها من را واقعا اذيت کرده بود و واقعا از فوتبال بريده بودم. 2 سال با لوکا بوناچيچ سر و کله زده بودم و بعد هم داستان استقلال پيش آمد که در مشهد فهميدم به خاطر چه سوء تفاهم الکي اي در تهران بازي نکردم و و و اينکه چرا دکتر ابراهيميان من را عمل کرد، ولي خودم هم بايد قوي تر مي بودم. من ديگر شروع کردم به شل گرفتن تمرينات. همه اش با خانواده مسافرت و تفريح بودم. در واقع در آن برهه هر چقدر ابومسلم براي من مايه مي گذاشت، من هم همانقدر براي آنها انرژي مي گذاشتم. قرار بود 10 ميليون به من بدهند که آخر هم ندادند. خيلي بد بود. تير خلاص را ابومسلم به فوتبال من زد. بعدش هم به اصفهان آمدم. نمي دانم سيستم چه سيستمي بود. در استقلال به من پيشنهاداتي دادند که اينکار را بکن و ما پشت تو مي مانيم. اگر الان بود قطعا کارهايي که گفتند را مي کردم. آدم هايي اين حرف ها را به من زدند که الان خيلي قوي هستند. من در اين دوران افسردگي شديد گرفته بودم. همسرم من را به دکتر برد و دکتر برايم قرص هاي ضد افسردگي شديد تجويز کرد و مدتي آنها را مصرف مي کردم. 2 سال سخت بود. 2 سال خيلي سخت و مايوس کننده. باز هم مي گويم از اينجا به بعد بيشترين مقصر خودم بودم. مقاومت شديد نکردم و تلاش نکردم اگر حرفي زده مي شود هم دهنشان را ببندم. در آن زمان هم مردم زمين بازي را مي ديدند و اگر در زمين نبوديد، فکر مي کردند به خاطر حاشيه است که بازي نمي کنيد. صفحه مجازي هم نبود که از حال و روز خودت پيام بگذاري. اينکه وضعيت خودم را بگويم و گلايه کنم. دوران خيلي بدي بود. من که هر سال 5 ، 6 پيشنهاد داشتم، در اين برهه ديگر هيچ پيشنهادي نداشتم. يک خط قديمي از اول فوتبالم داشتم که هميشه براي پيشنهاد زنگ مي خورد ولي ديگر زنگ نمي خورد و کسي به من زنگ نمي زد. به خاطر برخي حواشي خطم را فروختم و يکي  دو سال بعد ( سال هاي ابتدايي دهه 90) فهميدم چه اشتباه بزرگي کرده ام. در واقع تمام رابطه ام با دوستان، فوتبالي ها، اصحاب رسانه اي که با من خوب بودند، فوتباليست ها و . همه و همه قطع شد.»


 


فوتباليست خوش‌قيافه و پرحاشيه؟
در اين قسمت از مصاحبه از حميد شفيعي در مورد چهره جذابي که دارد، پرسيديم. اينکه چقدر اين چهره در مسير حرفه اي فوتبال او تاثير داشته و آيا به خصوص در دوران حضور در تهران، باعث حواس پرتي اش از فوتبال شده است يا نه. شفيعي که پيش از جام جهاني 2006 و در همان سال هاي ستاره شدن در ذوب آهن ازدواج کرده و حاصل اين ازدواج يک دختر است، در اين مورد تاکيد کرد و گفت:« نه به جان دخترم. من 15 سال است که ازدواج کرده ام و در اين 15 سال حتي يک نگاه به کسي نکرده ام. بين تمام فوتباليست هايي که رفقاي من بودند، من به اين ماجرا شهره بودم. نه همه، مثلا اگر از پژمان منتظري بپرسيد؛ مهدي اميرآبادي، در بين ذوب آهني و سپاهاني ها که زياد؛ همه آنها مي دانند. اين يک قضيه من درآوردي بود که براي خالي نبودن عريضه بد نبود. من قيافه ام نسبت به آن سال ها هنوز تغييري نکرده و همان شکلي مانده است.»


 


تلاش براي بازگشت و يک ضربه محکم
حميد شفيعي پس از 2 سالي که براي او با افسردگي و پناه بردن به داروهاي ضدافسردگي سپري مي شود، ناخودآگاه به فوتبال باز مي گردد و حتي به سرش مي زند که دوباره شانسش را براي بازي در تيمي حرفه اي امتحان کند. هر چند آخرين تلاش جدي او باز هم با مانع مصدوميت روبرو مي شود:« من حتي امسال مي خواستم بازي کنم. در استقلال که بودم خيلي اذيت شدم. اوايل دهه 90 خيلي تلاش کردم براي بازگشت و پيشنهادات جدي ام هم داشتم. از فولاد پيشنهاد داشتم و کارهاي رفتن به اهواز هم انجام شده بود. در همين بازه با قاسم حدادي فر،  سپهر حيدري و بازيکنان معروف ديگر اصفهان رفتيم يک جايي آنطرف فولادشهر بازي کنيم. اين هم قسمت ما بود؛ آخر بازي دفاع‌شان مي خواست من را بغل کند و روي من خطا کند که پيشاني اش به صورت من خورد و نزديک بود چشمم آسيب ببيند؛ حتي نزديک بود ضربه مغزي شوم. ديگر بعد از اين اتفاق از فوتبال به طور کلي زده شدم  و فوتبال را کنار گذاشتم. چند وقت پيش يکي از دوستان گفت چرا ديگر فوتبال بازي نمي کني؟! (باخنده) البته پس از چند سال دوباره حال و هواي فوتبال به سرم زده و حتي چند ماه پيش مي خواستم شروع کنم به بازي کردن ولي حالا که به مربيگري چسبيده ام. شايد هم برگشتم. معلوم نيست. من از لحاظ بدني، سرعت و چابکي فرقي نکرده ام و فقط نياز به تمرينات هوازي دارم. قيافه ام هم که با گذشته مو نمي زند. هفته اي سه چهار روز فوتبال پرفشار داريم و با بازيکنان ليگ يک بازي مي کنيم که فشار زيادي وار مي کند. علاقه دارم فوتبال بازي کنم و شايد هم برگشتم.» 


 


مربيگري 
حميد شفيعي احتمالا حتي اگر به فوتبال هم برگردد، دو سه سالي مي تواند براي يک تيم ليگ يکي يا حتي ليگ بازي کند که خودش اتفاق ويژه اي خواهد بود.او اما اين روزها که در حال ورود به چهارمين دهه زندگي است، اهداف ديگري در سر مي پروراند و به لطف ارتباطاتي که در تاريک ترين دوران زندگي اش برايش ايجاد شده، همچنان اميدوارانه آينده را نگاه مي کند و اميدوار است حداقل در مربيگري و عرصه جديد فعاليتش، بدشانسي ها و بدقلقي هاي روزگار دست از سرش بردارند:« دو سال مي شد که از ابومسلم جدا شده بودم. اصلا شرايط خوبي نداشتم. روزها گاهي به يک مجموعه بزرگ مي رفتم که يک سالن گل کوچک سه به سه داشت. صاحب آنجا بعد از چند روز من را از زمان بازي شناخت و از همانجا وارد عرصه جديدي شدم و کم کم يک آکادمي شکل داديم. حتي چند سال پيش که سه استعداد از فوتبال ايران به جام صلح و دوستي رفتند، يکي از آن سه نفري که به عنوان نماينده ايران رفت، از بچه هاي آکادمي من بود. حالا مي خواهيم يک کار بزرگ را در اصفهان انجام بدهيم و پروژه اي را آغاز کرده ايم که مي تواند در ايران نمونه باشد ولي نمي خواهم زياد در موردش حرف بزنم؛ چون به هر حال مي دانم مشکلات زيادي بر سر راهم قرار دارد.»


 


صحبت هاي حميد شفيعي که اگر روزگار با او کمي مهربان تر بود، مي توانست در شرايط کاملا متفاوتي حالا در 39 سالگي به سوالات ما در مورد فوتبالش پاسخ دهد، اينطور خاتمه يافت و او در مورد آرزوهايش در ادامه مسير پرچالش زندگي صحبت کرد:«  اول اينکه از شما تشکر مي کنم که وقت گذاشتيد. اگر بخواهم در آخر از آرزوهايم بگويم،  پيش از هر چيزي دوست دارم خانواده ام سلامت باشند. بعد از آن دوست دارم در کار مربيگري و فوتبال خوب کار کنم تا واقعا يک سري حواشي که براي من درست کردند، جبران شود. واقعا دوست دارم در مربيگري و فوتبال موفق باشم.»


 


اين ماجراي افسوس برانگيز احتمالا دل خيلي‌ها را به درد خواهد آورد. به ويژه خانواده‌ حميد شفيعي، همسرش و آنهايي که از نزديک سوختن اين ستاره را تماشا کردند؛ ستاره اي که رسول کربکندي سرمربي سابق تيم فوتبال ذوب آهن او را اينطور توصيف مي کند: « حميد يک بازيکن خوش استيل و با تکنيک بود. خيلي شرايط مساعدي براي پيشرفت داشت. در ذوب آهن خيلي بازيکن موثري شد و به تيم ملي هم دعوت شد. به استقلال هم رفت. بعد اما يک مقدار متاسفانه شرايطش را حفظ نکرد و با مشکلاتي روبرو شد. به نظرم مي توانست خيلي بيشتر از چيزي که نشان داد، باشد. طبيعي است که آسيب ديدگي، آن هم در آستانه مسابقاتي بزرگ مثل جام جهاني روي آدم تاثير مي گذارد؛ به ويژه حميد که يک آدم احساسي هم بود. آن مصدوميت قطعا روي روند کارش تاثير گذاشته است. اگر اين بدشانسي ها را نمي‌آورد، مي توانست يکي از بزرگ‌هاي فوتبال ما باشد. از شاگردهاي خوب من بود. به هر حال در فوتبال به حقش نبود و يک بخشي هم خودش مقصر بود.»


 


شما بخش‌هايي تعيين کننده از داستان زندگي فوتباليستي را خوانديد که مي توانست يکي از ستاره‌هاي تاريخ فوتبال ايران باشد، ولي مصدوميت‌‌ها، بدشانسي‌ها و درنهايت اشتباهات و لج بازي‌ها، او را به يک بازيکن معمولي تبديل کرد، که خيلي زود هم از فوتبال حرفه اي بيرون رفت. سوال اصلي اما اينجاست؛ اينکه چرا حميد شفيعي نتوانست آنچه در درون داشت را به منصه ظهور دربياورد و بشود يکي از ستاره هايي که براي هميشه در دل تاريخ فوتبال يک کشور باقي مي مانند؟  جواب اين سوال احتمالا حالا مثل روز براي حميد روشن است و اگر به گذشته بازگردد خيلي چيزها را تغيير خواهد داد، ولي براي فوتباليست‌هاي جواني که تازه شروع کارشان است و روزهاي فوق العاده درخشش قهرمان داستان ما در ذوب‌آهن را تجربه مي‌کنند، شايد فکر کردن به اين سوال گره گشاي خيلي از مشکلات باشد.  


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ایل ها-illha تی تک| سایت تفریحی گنجشکِ باران خوردِ پمپ آب تفريحي نرگس کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. shop2020 روانشناسي و مديريت کالای ایرانی دانش آموزان شهرستان بهمئی که‌درفراخوان مقاله نویسی حائز رتبه های اول در کشورشدند